عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم
با همه احساس خود را با تو قسمت می کنم
مرز بی پايان مهرت را به من بخشيده ای
در جوابت هر چه دارم من فدايت می کنم
نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای
من وجودم را هميشه فرش راهت می کنم
ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا
عاقبت مانند اشعار فريدون ناب نابت می کنم
بر خرابات وجودم زندگی بخشيده ای
تا نفس دارم هميشه شاد شادت می کنم
همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم
من صداقت را هميشه سرپناهت می کنم

نظرات شما عزیزان: