غم دل
غم دل
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید لطفا نظر یادتون نره.tanck you

پيوندها
پاکترین سر شت
عاشقانه
اطلاعات عمومی
جک
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان love و آدرس matin.love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 22424
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


2.js">
نويسندگان
matin

آرشيو وبلاگ
اسفند 1390


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : matin

 

زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود

تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود

هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم

سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود

بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست

آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم

در هیأتت همیشه غذا بود،جا نبود!

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس

در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران! ولی بدان

این رسم عشق بازی پروانه ها نبود

با آخرین قطار از این شعر دل برید

مردی که هیچ وقت برایت "خدا نبود"

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 11:5 :: نويسنده : matin

 

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

 

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

 

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

 

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

 

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

 

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

 

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

 

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

 

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

 

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

 

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

 

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

 

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

 

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

 

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

 

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

 

 

 

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:47 :: نويسنده : matin

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : matin

اگه من يه روز نباشم كي از عشقت مي ميره؟

يه روزي مي رم و اون روزه كه گريه ات مي گيره!

اگه من يه روز برم براي كي ناز مي كني

رو بوم كي مي شيني با كي تو پرواز ميكني؟

وقتي كه قهر مي كني منتتو كي ميكشه؟

اگه من يه روز نباشم سرنوشتت چي مي شه؟

كي واست لا لا مي گه كه چشماتو هم بزاري

كي مي ذاره تو همش براش بهونه بياري؟

با كليدش كيه قفل اخماتو وا ميكنه

اون شبا كه سردته كي دستاتو ها ميكنه؟

وقت گريه سر تو رو شونه كي مي ذاري

به يه آغوش ديگه كه آخه عادت نداري!

اگه من يه روز نباشم كي از عشقت مي ميره؟

يه روزي مي رم و اون روزه كه گريه ات ميگيره                                                                

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:37 :: نويسنده : matin

 

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

 

نیست یاری که مرا یاد کند

 

دیده ام خیره به ره ماند و نداد

 

نامه ای تا دل من شاد کند

 

خود ندانم چه خطائی کردم

 

که ز من رشته الفت بگسست

 

در دلش جائی اگر بود مرا

 

پس چرا دیده ز دیدارم بست

 

هر کجا می نگرم، باز هم اوست

 

که بچشمان ترم خیره شده

 

درد عشقست که با حسرت و سوز

 

بر دل پر شررم چیره شده

 

گفتم از دیده چو دورش سازم

 

بی گمان زودتر از دل برود

 

مرگ باید که مرا دریابد

 

ورنه دردیست که مشکل برود

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:36 :: نويسنده : matin

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : matin

 

من همان شوق عجیبم ، همان لرزش دست

من همان وسوسه عشق تو و طعم شکست

من فراموش شده ی شهر و دیاری ملعون

شادی ناب مرا برد شبی عشق و جنون

من همان زائره کوچک شهر غم عشق

دامنم سوخت شبی آتش سوزنده

من همان ملعبه کوچک آن چرخ و فلک

دست بازیچه بازی بد تیر و فلک

من همان همنفس باد و خزان و شب هجر

ظلم هجران چه سبب بود امان از شب هجر

من همان همدم ظلمت ، تو همان همدم نور

کی شود کور کند چشم تورا روشن نور

من همان گمشده فریاد همان لمس سکوت

خوب دانم که برد عمر مرا دست حبوط

من پریشان شده دست تو و خواهش باد

مرگ بر هرچه پلیدی و تباهی و عناد

من و شیدایی و عشق بی سرانجام تو بس

به من از عشق بگو ، نه طعم کال یک هوس

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:27 :: نويسنده : matin

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 

بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 

 
پنج شنبه 20 بهمن 1398برچسب:, :: 10:23 :: نويسنده : matin

 

عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم

با همه احساس خود را با تو قسمت می کنم

مرز بی پايان مهرت را به من بخشيده ای

در جوابت هر چه دارم من فدايت می کنم

نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای

من وجودم را هميشه فرش راهت می کنم

ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا

عاقبت مانند اشعار فريدون ناب نابت می کنم

بر خرابات وجودم زندگی بخشيده ای

تا نفس دارم هميشه شاد شادت می کنم

همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم

من صداقت را هميشه سرپناهت می کنم

 

 
جمعه 29 اسفند 1390برچسب:سکس, :: 6:30 :: نويسنده : matin

v